جدول جو
جدول جو

معنی شاه سواری - جستجوی لغت در جدول جو

شاه سواری(سَ)
عمل شاه سوار. سواری کردن چون شاهان
لغت نامه دهخدا
شاه سواری(سَ)
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفۀ شیبانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه سوار
تصویر شاه سوار
سوار دلاور و چالاک و ماهر در سواری اسب
فرهنگ فارسی عمید
مانند و شبیه به شاه، (ناظم الاطباء)، اما در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
شاگاری، سخره کاری، بیگاری، رجوع به شاکاری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ شِ)
شاه ستا. ستاینده و مداح شاه بود. که شاه را ستاید. او که ستایش و مدح شاه کند:
هیچکس نیست که با شاه جهان
یک سخن گوید از این شاه ستای.
فرخی.
دزد بیان من بود هر که سخنوری کند
شاه سخنوران منم شاه ستای راستین.
خاقانی.
رجوع به شاه ستا شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ سَ)
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 19 هزارگزی شمال باختری ایذه و 5هزارگزی جنوب راه مالرو تنگ ریگ به پرچستان، با 120 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ شَ)
دهی از دهستان ماهیدشت پایین است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام شاعری است باستانی و دوبار در لغت فرس اسدی بشعر او استشهاد شده است، (یادداشت مؤلف) :
گهرفتال شد این دیده از جفای کسی
که بود نزد من او را تمام ریزفتال
چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید برو کبک راه گیرد و چال،
(لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 115، 114)، و مؤلف شرح حال رودکی (ص 458) می نویسد که او از شعرای دربار سامانیان بوده است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است. (فرهنگ نظام). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت. (ناظم الاطباء). فرد ممتاز در سواری:
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی.
نظامی.
کین شاه سوار شیرپیکر
روی عربست و پشت لشکر.
نظامی.
بدامن کوهی خواهی رسید شاه سواری ترا پیش خواهد آمد. (انیس الطالبین ص 28)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو سواری
تصویر گاو سواری
سوار شدن بر گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر سواری
تصویر شتر سواری
سوار بر شتر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
باده خوری بی ترس و بیم، شرابخواری باده گساری، شادی شادمانی، خوشگذرانی عیاشی، مطربی، فاحشگی روسپی گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسوار
تصویر شاهسوار
سوار دلاور، بهادر پهلوان جنگجو، مرکب شاه مرکوب شاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهسواری
تصویر شهسواری
حالت و کیفیت شهسوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسواری
تصویر شاهسواری
حالت و کیفیت شاهسوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسوار
تصویر شاهسوار
((سَ))
سوار دلاور و چالاک، اسب شاه
فرهنگ فارسی معین